فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 28 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

محمدنصير توكلي – همسایه

مزن به سنگ غریبم به دشت، همسایه!
بگو بهانه بود آن چه گذشت، همسایه!

بگو پرنده‌یی با حسِ درد می‌آمد
و لانه‌یی که گرفته به تشت، همسایه!

خلاف حس جوان‌مردی است حالا که:
به سند و لاهور و زنجان و رشت، همسایه!

به بام خانه‌ی ما اضطراب می‌بارد
ز ترس ارتش و سرگُرد و گشت، همسایه!

بیا اجازه بده، راه خویش برگیرم
نیازی نیست به این هفت و هشت، همسایه!

توکلی- 29/9/1396

شاعر محمدنصير توكلي

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو