ساعت عاشقی که شد نم نم
عشق آمد نگاهها تر شد
پیش احساس خیس من از نو
غنچه های حضور پرپر شد
عشق آمد نگاهها تر شد
پیش احساس خیس من از نو
غنچه های حضور پرپر شد
هستی ام در نگاه شب آویخت
وحشتی روی روح من لغزید
کم کمک روی بوم بیرنگی
ساقه ای جاودان مصور شد
اهتمامی نبود عاشق را
نوری از سقفِ ناگهان تابید
چشمه ها سنگها و جنگل ها
در نگاه تو جور دیگر شد
با عبور نسیم در مهتاب
سایه ای روی شاخه ای خم شد
دست ابری ستاره ها را چید
خاطر آینه مکدر شد
تا طلوع گس چشیدن ها
خواب ، بیداری دلم را برد
غنچه ؛ پیراهن نمورش را
پاره تر کرد شعله ور تر شد
بعد باران که باغ می خندید
واژه ها با شکوفه ها آمیخت
بوسه های تو طعم شبنم داشت
شعر من تازه و معطر شد
#محمد_مهدی_ناصری
شاعر محمدمهدی ناصری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو