نکند حقیقت است؟ نه! به گمانم اینکه آری؛
به سرت هوای من نیست! تو هوای تازه داری
به سرت هوای من نیست! تو هوای تازه داری
نرسیده بود به افطار و به جرعه ای شکستی
که نه راه کافری بود و نه طرز روزه داری
منم آسمان پنهان شده در هوای ابری
و تو آن پرنده ای که خبر از دلم نداری
نه توان رفتنم هست نه برای ماندنم جا
نکند تو هم به زانو سرِ بی کسی گذاری
نه سکوتم از خوشی بود نه علامت رضایت
که گذشته حال و روزم ز هوای گریه زاری
و خداکند بچسبد به دلت هوای تازه
نرسد هوای روزی که به حال من دچاری
شاعر محمدمهدی بومری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو