گدای کوی رضایم دراین مقام مریدم
دراین مقام ز هر جا مقام بود بریدم
من این گدایی کویش به عالمی نفروشم
چرا به قیمت عمر عزیز خویش خریدم
سحر به درگه او رفتم و چو کوه نشستم
هزار طعنه ز غارتگران دهر شنیدم
هزار بار به سنگ جفا زدند سرم را
چون مرغ بی پرو بالی از این میان نبریدم
کنون منم که امیرم دراین میانه حریفان
به الطفات رضا من به این مقام رسیدم
خدیوزاده ز طفلی کنار راه رضایم
غبار پای مریدان او بدیده کشیدم
محمدحسین خدیوزاده
فروردین 1351
دراین مقام ز هر جا مقام بود بریدم
من این گدایی کویش به عالمی نفروشم
چرا به قیمت عمر عزیز خویش خریدم
سحر به درگه او رفتم و چو کوه نشستم
هزار طعنه ز غارتگران دهر شنیدم
هزار بار به سنگ جفا زدند سرم را
چون مرغ بی پرو بالی از این میان نبریدم
کنون منم که امیرم دراین میانه حریفان
به الطفات رضا من به این مقام رسیدم
خدیوزاده ز طفلی کنار راه رضایم
غبار پای مریدان او بدیده کشیدم
محمدحسین خدیوزاده
فروردین 1351
شاعر محمدحسین خدیوزاده
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو