قصر شيرين
من و تنهايي و اين حس غريب
غم جاماندنم از يار و حبيب
بدهد كار به دست دل من
پي زخم دل و دنبال طبيب
طاقت گفتن عشق مي كُشدم
بكشان دست مرا جاي رقيب
گه سلامي بكني ما را بس
طرد اين عشق معماي عجيب
ساده ام ، پلك تو مجنونم كرد
خورده ام من به نگاه تو فريب
فكر اين را كه نبينم هر روز
بزند داغ ، همين است نصيب
قصر شيرين شده آواركده
موسم حسرت فرهاد، قريب
سر من داد نزن ، تنهايم
هر كه رد شد سرم آورد نهيب
روي گاري ريختم خوشحالي ام
مي زند آن پيرمرد آنرا به جيب
شاعر محمدحسن فولادفر
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو