فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 23 مهر 1403

پایگاه خبری شاعر

محمدجواد قیاسی

تصویر تست

محمدجواد قیاسی

محمدجواد قیاسی

20آبان 1374 در خانواده ای مذهبی در شهرستان نورآباد دلفان (استان لرستان) دیده به جهان گشود.
وی از دوران کودکی شیفته آواها و نواهای قرآنی بود و اولین بار در سن 9 سالگی قرآن خواند و به استعداد خود در زمینه تلاوت قرآن پی برد.
پس از فعالیت جدی در این زمینه موفق به کسب عناوین مختلف قرآنی در سطح کشور شد به گونه ای که صدای او به دفعات از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد.
محمدجواد قیاسی علاوه بر اینکه قاری ممتاز قرآن است با موسیقی نیز آشنایی دارد. بارها مورد دعوت گروه های موسیقی مختلف برای خوانندگی قرار گرفته اما دعوت هیچ یک را نپذیرفته و مایل است تارهای صوتی حنجره اش تنها نوای قرآن را بنوازند.
وی پس از گذراندن سالهای نوجوانی کاملا اتفاقی به استعداد شعری خود نیز پی برد و سپس وارد دنیای شعر شد تا از زیبایی های این دنیای پر رمز و راز بی نصیب نماند.
پس از مهاجرت خانوادگی به شهر مقدس قم، محمدجواد در جلسات شعر شاعران نام آشنای قمی حضور پیدا کرد و از محضر شاعرانی همچون محمدعلی مجاهدی، محمدجواد شرافت، حمیدرضا برقعی و… کسب فیض کرد.
وی هم اکنون عضو دوره ششم آفتابگردانها (شعر جوان کشور) است و علاوه بر فعالیت های قرآنی و موسیقیایی و شعری، در رشته مهندسی پرتو پزشکی نیز مشغول به تحصیل است.

1
از اینجا خسته ام اینجا برای خسته ها جا نیست
کسی را با پریشان حالی ام میل مدارا نیست

میان این همه آدم فقط دستان من سرد است
گمانم عاشقم، آری، وگرنه فصل سرما نیست

مرا آتش زده خورشید و باران هم نمی آید
کویرم، ساحل خشکی که در آغوش دریا نیست!

کنارت هستم و اما حضورم را نمی فهمی
کنارم هستی و جز من کسی اینگونه تنها نیست

نمی خواهد برای من ریاضیدان شوی، بس کن
خودم فهمیده ام جمع من و تو حاصلش ما نیست

خودم هم طرد خواهم کرد خود را از جهان خود
همان وقتی که جسمم هست و روحم دیگر اینجا نیست
محمد جواد قیاسی

2

صدایی ساکت از چشمان مشتاق تو می آید
و می گوید که: «موعودی به میثاق تو می آید!»

سلامت کردم و پاسخ ندادی، با خودم گفتم
چقدر این بی محلی ها به اخلاق تو می آید

برایم طرح و برهانی، برایت نظم و اثباتم…
که هرجا حرفی از من هست، مصداق تو می آید

تو در هر مسئله حرفی برای تازگی داری
و هر نو ایده ای از ذهن خلاق تو می آید

به قدری دوستت دارم که ماهی آسمانش را
بگو سوسوی احساسم به آفاق تو می آید؟

شنیدن دارد این لحظه سخن های نگاه تو
صدایی ساکت از چشمان مشتاق تو می آید
محمد جواد قیاسی

3.
گفتیم: بسوز! بی صدا روشن شد
بی واهمه بود ، بی هوا روشن شد

مثل خودمان در آتشی ناحق سوخت
شمعی که به دست جبر ما روشن شد
محمد جواد قیاسی

4
.
دور و بر این مرد توقف نکنید
قفل است دلش! فکر تصرف نکنید

یکبار فریب این ریا را خورده ست
سیر است، به او عشق تعارف نکنید
محمد جواد قیاسی

5
.

از هـر که رسیـد، چاره کرد اما بعد…
سـر بسـته به تو اشاره کرد اما بعد…

در کشمکش عشق و غرورش این مرد
هـی نامـه نوشت و پاره کرد اما بعد…
محمد جواد قیاسی