روزی آخر برسد اوج صدا دیده شود
در گلوهای قلم ها من و ما دیده شود
در گلوهای قلم ها من و ما دیده شود
زخم این حنجره ها باز کند سر ، از دل
از غزلها بشود شور بپا ، دیده شود
تیغ آیین نخراشد رخ آیینه ی عشق
در دل سنگ گران مهر و وفا دیده شود
غنچه لبخند زنان پرسه زند در کوچه
مرگ امثال تبر در همه جا دیده شود
اهل ماهور برقصند به آهنگی شاد
و عقاب هنر آزاد و رها دیده شود
جنگ ها از دل قاموس بشر پاک شوند
غرب تا شرق فقط صلح و صفا دیده شود
هیچ گل در غم بلبل ننشیند در سوگ
کاش این منظره از سوی خدا دیده شود
دی ماه ۹۶ کاشان
شاعر مجید مبلّغ ناصری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو