اگر دسیسه ی هستی تو را زمین بزند
چه نیستی و چه هستی تو را زمین بزند
چه نیستی و چه هستی تو را زمین بزند
دلم ، تو سوژه ی نابی ، برای نان و نمک
رفیق پایه ی مستی تورا زمین بزند
همانکه وقت سقوطش طناب مهرت را
گرفته است دو دستی تو را زمین بزند
کشنده تر ، که به شب های تلخ تنهایی
به پای آنکه نشستی تو را زمین بزند
به جرم پاکی قلبت حریم آینه را
به سنگها نشکستی ، تو را زمین بزند
درست وقت خرابیّ تو که حتی از
تمام خویش گسستی تو را زمین بزند
تعجبی نکن از دختر قبیله ی ناز
اشاره کرده به شستی ، تو را زمین بزند
چه ماهرانه ریا را رسانده است به سال ِ
هزار و سیصد و پستی… تو را زمین بزند
زیبا کنار۲مهر ۹۶
شاعر مجید مبلّغ ناصری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو