با همه خوش رو و خندان خوب سودا می کنی
نوبت ما می رسد بی پرده حاشا می کنی
نوبت ما می رسد بی پرده حاشا می کنی
چون طبیبی، درد مردم خوب درمان می کنی
درد ما دیدی ولی امروز و فردا می کنی
گرچه قسمت می شود گاهی گذر از کوی تو
بی وفا تا کی فقط این پا و آن پا می کنی
در به در هم می شویم بیچاره تر هم می شویم
جان چه حالی می دهد این ها که بر ما می کنی
این همه گفتی و بردی آبروی ما چرا
لذتی دارد مگر این گونه رسوا می کنی
خسته ای از ما دگر بر مرگ ما راضی نشو
عمر ما هم می رود جز ما که پیدا می کنی
#مجید فتحیان
شاعر مجید فتحیان
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو