به گریه رو کردم !
ز بس که دیده ی من از غم شبانه گریست
سحر به درد دل من دلِ زمانه گریست
به شاخه شاخه ی عمرم شکفته شد گل درد
ز بس که دیده ی غمگین به هر جوانه گریست
نهال درد مرا آب داد چشمه ی چشم
که صبح و شام به هر جا و هر بهانه گریست
شکست بال و پر مرغ دل ز ناوک خصم
چنان شکست که هر شب در آشیانه گریست
به روز وصل ز شادی به گریه رو کردم
که عندلیب من از لذت ترانه گریست
هزار چشمه ی فیضش بر آید از دل تنگ
کسی که در غم دلدار عاشقانه گریست
به کعبه رفتم و دل ناله کرد تا به سحر
ولی برای خدا نز برای خانه گریست
اگر شکست دلم در فراق دوست شکست
وگر گریست بدین درد بیکرانه گریست
زمان من بسر آمد شفق چه باید کرد ؟
که چشم غم زده ی من بر این زمانه گریست
شاعر : مجید شفق
شاعر مجید شفق
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو