ظهور روی تو در استوای زیبایی ست
و چشم های تو همچون دو مرغ دریایی ست
نوای نرم تو ای بافه های ابریشم
چو چنگ باربد و نغمه ی نکیسایی ست
زلال اشک تو در روشنی چو آینه است
اگرچه قطره ای از آن همه فریبایی ست
سکوت چشم تو را ؛ هست قصه ها از عشق
که بی زبانی او را هزار گو یایی ست
یگانه تر زتو در خشکسال عالم نیست
که چشم سبز تو را معجز مسیحایی ست
قدم منه به گلستان که گل به خواب رود
زسکر باده ی آن چشم ها که رؤیایی ست
اگر به شاخه ی گیلاس بسته راه نگاه
چه غم که میوه ی سرخ لبت تماشایی ست
به ژرف آبی چشمت شکسته حلقه ی نور
و یا که قوسِ قزح در فضای مینایی ست
تو پا کدامن ومن پاکباز عرصه ی عشق
فروغ پاکی ما هدیه ی اهورایی ست
بیا و بر سخن نغز من نگاهی کن
که بیت هر غزلم در کمال گیرایی ست
بلیغ چون غزل منزوی ست بی تردید
ویا فصیح تر از آن به لطف و زیبایی ست
اگر به لطف سخن بنگری چه جای بیان
که شیوه ی سخنم در فضای نیمایی ست
شراب چشم شفق شبنمی نمی کاهد
که هرچه می چکد از نو به جام بینایی ست
غزل از _ مجید شفق
شاعر مجید شفق
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو