دل به او دادم ولي سوداي دلداري نكرد
يار او بودم ، برايم ذره اي ياري نكرد
يار او بودم ، برايم ذره اي ياري نكرد
سال ها مطروحه خواندم در جوار قامتش
او براي شاعرش حتي دل آزاري نكرد
در نگاهش جان خود را بَهر ايمان داده ام
نازنين ِ جان ِ من چشمي به طراري نكرد
صوت جوشن بودم و با اسم اعظم آمدم
او براي نام ِ من ، طرحي قلمكاري نكرد
هر فراز از چهره ي زيباي او را خوانده ام
پيش ِ آشوب ِ دلم ، حل از گرفتاري نكرد
من وفاي عهد كردم در حديث ِ تازه اي
از حديثم خوانده و هرگز وفاداري نكرد
بيدل اين هنگامه را با تو بگويم جان ِدل
او مريضم كرده و من را پرستاري نكرد
#مجیدبیدل
شاعر مجید بیدل
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو