فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 28 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

مجیدجعفرزاده کسیانی – ((جوالدوز . . . !))

((جوالدوز . . . !))
مجبورم آخر پشت و کُوهانت بدوزم
باید که امشب چاکِ پالانت بدوزم

سوزن چه کار آید؟ جوالدوزی بیاور!
گر پاره شد پیژامه، تنبانت بدوزم

بیهوده «هزلِ» آن جناب است و دِگر نه
باشد، زبانِ دُرّ افشانت بدوزم

هتاکی از رسمِ ادیبان دور باشد
باید کلامِ کذب و«یالانت» بدوزم(*)

حال و هوایت پاره شد؟ عیبی ندارد
حالی دهم تا حالِ ویرانت بدوزم

چون مدعی بودی که دینداری ولی نه
شاید که دَرزِ دین و ایمانت بدوزم

آزادی هم جانم، که عریانی نباشد
باید نگاهِ نابسامانت بدوزم

دانم که می سوزی به قول «داش محمود»
آبی بریز آنجا که . . . ! ، ارکانت بدوزم

جانم، نترس از بنده، با تدبیر گفتم!!!
تا بَد نبیند چشم، مُژگانت بدوزم

طاقت بیاور ، گرچه دانم درد دارد
دردت به جانم، درد و درمانت بدوزم

تُهمت مَزن، بُهتان نَبند، ای نازنینم!
باید لبِ هتاک و بُهتانت بدوزم
***

(*)یالان واژه ی ترکی است و به معنی (دروغ)
کلامِ یالانت=سخن دروغت

شاعر مجیدجعفرزاده کسیانی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو