امشب اینجا زاغه را او پاسبانی میکند
گربه ای با خنده هی جفتک پرانی می کند
گربه ای با خنده هی جفتک پرانی می کند
آن یکی آنجا به دور آن دکل می چرخد و
مشتعل می گردد و هی نغمه خوانی میکند
از برای امنیت در این شب و شبهای بعد
دارد هی رزم شبانه باز خوانی می کند
گربه را گفتم که آنجا دائما جفتک پرانی میکند
خنده اش می گیرد و هی بد زبانی می کند
او چه می داند که سربازی در اینجا از چه رو
از کجا و از چه چیزی خادمانی می کند
طفلک این سرباز لال و ملتهب در زندگی
از غم معشوقه اش ،این بیت شعرش سازمانی میکند
که ای نبودن در کنارت فکر من در پاسبانی
مادرت دور از من و در کار من پا در میانی میکند
می شمارد لحظه ها را اندکی و ، با قلم زر می زند
مطمئنا در درونش دارد او خانه تکانی می کند
شعر طنزی را اگر امشب از او نشنیده اید
عفواَ کثیر ، دارد از زاغه به دقت پاسبانی می کند
شاعر مجتبی خومحمدی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو