«دیریست که رفتی به سفر کاش بیایی»
روزم شده شب؛نیست قمر کاش بیایی
روزم شده شب؛نیست قمر کاش بیایی
شیرین شود این کام به قند رخ محبوب
چون هست وصالت چو شکر کاش بیایی
این رنگ ریایی که به هر کوچه نشسته
خود مانع خیر است و نظر کاش بیایی
در شهر همه مدعی دیدن رویت
هنگام خطر مرد حذر کاش بیایی
در کوچه و بازار نشان تو گرفتم
شاید شنوم از تو خبر کاش بیایی
قلبم به رهت گشته بسی واله وبیتاب
چشم دل من مانده به در کاش بیایی
هر جمعه دلم بهر تو صد واژه نوشته
ای خاک رهت کُحل بصر کاش بیایی
پاییز دلم رو به زمستان سیاهی ست
«ای رایحه ی عطر سحر کاش بیایی»
#مجتبی_باقی
شاعر مجتبی باقی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو