مثِ بارون با طراوت/ازهرا نعمتی
وقف
مثِ بارون با طراوت
مثِ دریا بی نیازی
با دودستای کریمت
خَیرِ آتیه سازی
وسعتِ نگات بزرگه
قله ها رو می شناسی
پُرِبخشش وسخاوت
پُرِتقدیر وسپاسی
عشق وایمان ،مهروایثار
شده سرلوحه ی کارِت
دل سپردی به محبت
خدا تا همیشه یارت
دلت از جنسِ امیده
از یه دنیا سرفرازی
توی بازی زمونه
تا می بخشی نمی بازی
دستات آسمونِ مهرِ
جاده های روبه فردا
هر زمان نیاز باشه
میزنی دل و به دریا
توو روزای سخت دنیا
هستی آماده ی یاری
دل پر سخاوت تو
باغ سرسبز بهاری
بیا وبازم بنا کن
پایه های میهنت رو
قسمت ستاره ها کن
لحظه های روشنت رو
تا که گلها سر بزارن
روی شونه های خورشید
پا بگیره از نگاشون
افق تازه ی امید
نیکی مثل یه ذخیره ست
واسه روزای مبادا
میشه بخشندگی تو
توشه ای برای فردا
وقف سرچشمه ی نوره
آسمونِ عشق و رحمت
خدا می بخشه به واقف
صد برابرش رو برکت
چشمه چشمه در خروشی
واقفِ همیشه عاشق
دست بخشش وبگیر تا
برسی به صبح صادق
زهرا نعمتی فارس