علی اکبر سلطانی
مثل پروانه ترین شمع شب منتظری
قرص ماهی و دلت منتخب منتظری
گاه و بی گاه به یادم سبدی می چینی
بوسه هایی که شده تشنه لب منتظری
هی خیالی زدم و نم نم باران که شبی
تازه می کرد خیابان و تب منتظری
دست در دست دلت با غزلی می گفتم:
جام عشقی شده ؛ پُر، لب به لب منتظری
گفته بودی اگر این وصل درازا بکشد
میشوم پای تو یک داوطلب منتظری؟
فال حافظ زدم و مصرع صبری وا شد
یوسفی آمده بود در سبب منتظری
.
تقدیم به تــــــــو ..
.
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران