-سوم-
مادر ، میگویم بازگردان این من ِ رنگ باخته را !
حتی …حتی…
رنگ ِ زندگی باخته است مادر !
باخته معنا را ؛
در تار و پود ِ قالی ِ پاخوردهی پیرزنی کرمانی !
باخته ؛
نیلی ِ لبهایت را
دستان ِ سبزت را
حال
سیاهی هم [ تاریکی]
تنهایی میکند
آنقدر تنها ؛
که فرزندش [ خاکستر ] را
رنگ نمیدهد
آخَر جایی که نور نرسد
گُم میکند معنا را ؛
‘ تاریکی ‘