بیقرار تو شدم لیک تو یارم نشدی
تو که آرام دل و صبرو قرارم نشدی
تو که آرام دل و صبرو قرارم نشدی
من که درراه توجان و دل و دین می بازم
تو که حتی نفسی همدم و یارم نشدی
به خزان غم عشق تو گرفتار شدم
تو ولی زمزمهء صوت هزارم نشدی
عطر صد باغ گل از کوی پیداست ولی
قاصد خوش خبر فصل بهارم نشدی
به فروغ تو دل غمزده را خوش کردم
“دیدی ای ماه که شمع شب تارم نشدی”*
#لیـــــــــــــــلاعبـــــــــــــدی
*شاعر:احمدگلچین معانی
شاعر لیلاعبدی درین سو
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو