جابر ترمک
چهارپاره
ای ابر بی تو هم شب من بی ستاره است
وقتی که بغض ساده ی من چارپاره است
روی گسل نشسته دلم باورم کنید
سقف شکسته منتظر یک اشاره است
***
پاییر در سکوت غزل غیر آه نیست
بگذار تا سکوت غریبانه بشکنم
یک شب برای آینه های شکسته ام
در یک غزل دوباره سرو شانه بشکنم
***
گاهی بهانه حادثه ای جز سکوت نیست
احساس شرط مردی یک شهر می شود
در بین یک قبیله ی افتاده در سکون
پائیز رمز زردی یک شهر می شود
***
باران همیشه مژده ی فصل بهار نیست
گاهی گواه خسته ی تردید باغ هاست
اینجا تمام مزرعه ها بی مترسک است
اینجا هوا بوفق مراد کلاغ هاست
***
ساحل همیشه در خطر موج می تپد
دریا مباد اینکه تلاطم به پا کنی
من خسته ام هوای دلم را عوض نکن
شایسته نیست آینه ها را رها کنی
***
پرواز کن پرنده ی پر پر به شهر عشق
آنجا تمام مدعیان آشنا ترند
آنجا محل شوکت قوهای خسته است
قوها همیشه از همه بی ادعا ترند
***
حالا منم که باید از اینجا سفر کنم
این فصل سرخ آخر این شاهنامه است
این داستان اگرچه به پایان نمی رسد
بعد از من آه اهل نظر در ادامه است
تیر 92
جابرترمک
بخش چهار پاره | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران