آرش آذر پیک
قهوه ی ترک چشمهایش
تا که فهمید ،باز هم کرده است ،این دل بی زبان هوایش را
آمد و روی تخم چشمانم_عاشقانه _گذاشت پایش را
خانه ام ، خانه اش که شد ،باز هم پشت میز شام نشست
و دوباره به من تعارف کرد قهوه ی ترک چشمهایش را
***
«این همه وقت را کجا بودی ؟»چشمهایش نشست،آبم کرد
و دلم از سکوت سرخش خواند خط به خط ،شرح ماجرایش را
***
هر دو محلول هم شدیم ، و بعد سطر پرواز اتفاق افتاد
آنچنان ناگهان که شعر من باز گم کرد، دست و پایش را
آرش آذرپیک
از مجموعه ی لیلا زانا
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران