فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 4 مرداد 1403

قصیده

 قصیده:

قصیده نوعی از شعر است که دو مصراع بیت اول و مصراع های دوم بقیه ی بیت های آن هم قافیه اند. 

طول قصیده از 15 بیت تا 60 بیت می تواند باشد. 


قصیده را می توان به شکل زیر تصویر کرد: 

………………….الف///////// …………………. ب 
…………………. ب ////////// …………………. ج 
…………………. ج ////////// …………………. الف 

قصیده چیست ؟
«قصیده» از ریشه «قصد» گرفته شده و معنی آن «مقصود» و «قصد شده» است. دلیل استفاده از این واژه نیز این است که شاعر قصد می‌کرده بزرگان را مدح و وعظ کند یا رخدادی را تهنیت و تسلیت بگوید.

در فرهنگ عمید معنی قصیده چنین بیان شده است: «شعری که حداقل دارای شانزده بیت است که مصراع اول بیت اول با مصراع‌های دوم همه بیت‌ها هم‌قافیه است و موضوع آن بیشتر در وعظ، حکمت، حماسه، یا در مدح یا ذم کسی یا چیزی است؛ چکامه.»

فرهنگ معین نیز چنین توصیفی را برای قصیده گفته است: «نوعی شعر بلند که دو مصرع بیت اول با مصرع‌های دوم دیگر ابیات هم‌قافیه است و بیشتر برای بیان مدح و یا ذم و وعظ و حکمت به کار گرفته می‌شود. جمع آن قصاید است.»

ابیات قصیده هم‌وزن هستند و قافیه و ردیف مصراع‌های زوج با قافیه و ردیف مصراع اولِ بیت اول همخوانی دارند.

شکل قصیده

دکتر منصور رستگار فسایی در کتاب «انواع شعر فارسی»، تعداد ابیات قصیده را بین سی تا پنجاه بیت بیان کرده است. البته، برخی قصیده‌سرایان از این تعداد فراتر رفته‌اند، تا جایی که فرخی در فتح سومنات یک قصیده ۱۷۵ بیتی و عنصری در همین مورد، یک قصیده ۱۵۷ بیتی گفته‌اند. قصیده قاآنی نیز که در نعت حضرت علی (ع) است ۳۳۷ بیت دارد.

تفاوت غزل و قصیده چیست؟
بیان یک تعریف کامل برای قصیده کار دشواری است. البته همان‌طور که دیدیم، قالب قصده از نظر قافیه و ردیف شبیه غزل است، با این تفاوت که قصیده تعداد بیت‌های بیشتری دارد. البته ماجرا به این سادگی‌ها هم نیست. آنچه که از تعداد بیت‌ها مهم‌تر است، تفاوت قصیده با غزل در محتوا، کاربرد و حال‌وهوای آن است.


قصیده را برای موضوعی خاص می‌سروده‌اند و به عنوان تریبونی برای بیان مقاصدی از قبیل مدح، تهنیت، بزرگداشت، فخر، حماسه، حمد و شکایت، مرثیه، تعزیت و مسائل اخلاقی و اجتماعی و دینی و عرفانی بوده، اما غزل بیشتر شعری است که در خلوت با انسان گره خورده و حاوی مضامینی عاشقانه است. به همین دلیل است که زبان قصیده اغلب خشن‌تر است و فنی‌تر، اما غزل زبانی نرم‌تر و ساده‌تر دارد.

اجزای قصیده
اجزای قصیده عبارتند از مطلع، تغزل و نسیب و تشبیب، تخلص یا گریز، مدح و دعا و شریطه.

مطلع
مطلع در لغت به معنی جای برآمدن ستارگان است و اصطلاحاً بیت اول قصیده و غزل را مطلع می‌گویند که قافیه و ردیف دو مصراع آن تطابق دارند. مطلع باید زبانی مستحکم داشته باشد و علاوه بر رسایی، به دور از الفاظ ناخوشایند باشد. گاهی یک قصیده طولانی می‌شود و بیش از یک مطلع دارد.

نسیب (تغزل) یا تشبیب
در اغلب قصیده‌ها پیش از آنکه شاعر به بیان مقصود اصلی خود بپردازد، در حدود پنج تا پانزده بیت به موضوعات عاشقانه می‌پردازد (که به آن نسیب یا تغزل می‌گویند) یا باغ و بوستان و امثال این‌ها را توصیف می‌کند (که در این صورت تشبیب نام دارد). البته گاهی قصیده دارای تشب و تغزل یا نسیب نیست.

تخلص یا گریز
تخلص یا گریز، همان‌گونه که از نامش پیداست، عبارت است از انتقال هنرمندانه و ماهرانه شاعر از تغزل و تشبیب یا نسیب به مقصود اصلی‌اش (مثلاً مدح).

مدح
مدح یه به صورت کلی هر مقصود دیگری همان غرض اصلی شاعر از سرودن شعر است که شاعر پس از گریز جلال و عظمت ممدوح را بیان می‌کند. البته این مدح هر مقصود دیگری مانند موضوعات دینی، ستایش مردانی دین و… نیز می‌تواند باشد.

دعا یا شریطه
پس از آنکه شاعر مدح یا مقصود دیگر خود را بیان کرد، برای او آرزوی نیک می‌کند و دعای عزت و دوام می‌کند. به این بخش دعا یا شریطه می‌گویند.

مقطع
مقطع آخرین بیت قصیده است که معمولاً شاعر در آن به هنرنمایی می‌پردازد و در استفاده از الفاظ و مفاهیم تلاش زیادی می‌کند.

قصیده زیر از فرخی سیستانی است که در مدح سلطان محمدبن سلطان محمودبن ناصرالدین سبکتگین سروده است:

عشق خوش‌ست ار مساعدت بود از یار *** یار مساعد نه اندک‌ست و نه بسیار (مطلع)
هست، ولیکن کجا یکیست، ز ده جا *** ده دل بینی بدو نهاده بزنهار
شکر خداوند را که لاله رخ من *** چون دگران نیست نامساعد و مکار
(تغزل)

چرب زبانست و خوب خوی و وفاجوی *** سخت، بدیعست و خوبروی و وفادار
باده دهد، چون مرا بباده بود میل *** بوسه دهد، چجون مرا ببوسه فتد کار
گاه کند خانه را به زلف چو تبت *** گاه کند خیمه را به روی چو فرخار
لاله فرو شد مرا و مشک فرو شد *** لاله فرو شت دلبر من و عطار
مشک فرو شد مرا زنافه دو زلف *** لاله فرو شد مرا زباغ دو رخسار
(تغزل)

لحن و موضوع قصیده حماسی است و در آن از مدح و مفاخره و هجو و ذم و …. سخن می رود و مسائل دیگر از قبیل مسائل اخلاقی و دینی و وصف طبیعت در قصیده جنبه فرعی دارد. 

هر چند قصاید شاعرانی چون ناصرخسرو به موضوعات مذهبی و فلسفی و منوچهری و خاقانی به وصف طبیعت و سنایی به عرفان و مسعود سعد به حسبیه معروفند اما مضمون اصلی قصیده مدح است و در قصاید عنصری و انوری نیز موضوع اصلی مدح کردن شاهان است. 

قصیده قالب رایح شعر فارسی از اوایل قرن چهارم تا پایان قرن ششم است و از این تاریخ به بعد غزل اندک اندک جای آن را می گیرد اما اوج قصیده سرائی در قرون پنجم و ششم است. 

در قرن ششم بر اثر تحولات سیاسی و اجتماعی که رخ می دهد (بر روی کار آمدن سلجوقیان) بازار مدح از رونق می افتد و تصوف رواج می یابد و قصیده که اصل موضوع آن ستایش ممدوح در پایان شعر است جای خود را به دیگر قالب های شعری می دهد هر چند از این دوره به بعد هم قصیده دیده می شود اما دیگر قالب رایج نیست و غزل حتی وظیفه اصلی قصیده که مدح باشد را نیز بر عهده می گیرد. 

سرانجام در قرن هفتم سعدی در طی قصیده ای مرگ قصیده را رسماً اعلام می کند و ساختمان سنتی آن در هم می شکند. 

بعضی قصیده را “حماسه دروغین” خوانده اند چرا که در ادبیات حماسی قهرمان اغلب یک موجود اساطیری است که کارهای عجیب و خارج از توان بشر معمولی انجام می دهد ولی در قصیده همه ی این صفات در مورد شخصی که کاملاً او ا می شناسیم و می دانیم هیچ یک از این کارها را نمی تواند بکند بکار می رود. 

در قصیده هایی که در مدح سلطان محمد غزنوی سروده شده است به نمونه های خوبی از این اغراق ها بر می خوریم که حتی اندکی هم با واقعیت شخصیت او سازگار نبوده است. 

نمونه ای از قصیده 

قصیده “بهاریه” فرخی شامل صد و بیست و پنج بیت و در مدح سلطان محمود غزنوی است که برای نمونه ابیاتی از آن نقل می شود: 

بهار تازه دمید، ای به روی رشک بهار 
بیا و روز مرا خوش کن و نبید بیار 
همی به روی تو ماند بهار دیبا روی 
همی سلامت روی تو و بقای بهار 
رخ تو باغ من است و تو باغبان منی 
مده به هیچکس از باغ من، گلی، ز نهار! 
به روز معرکه، بسیار دیده پشت ملوک 
به وقت حمله، فراوان دریده صف سوار 
همیشه عادت او بر کشیدن اسلام 
همیشه همت او نیست کردن کفار 
عطای تو به همه جایگه رسید و، رسد 
بلند همت تو بر سپهر دایره وار 
کجا تواند گفتن کس آنچه تو کردی 
کجا رسد بر کردارهای تو گفتار؟ 
تو آن شهی که ترا هر کجا شوی، شب و روز 
همی رود ظفر و فتح، بر یمین و یسار 
خدایگان جهان باش، وز جهان برخور 
به کام زی و جهان را به کام خویش گذار