قصد جان میکُندَم خویشِ پر از تشویشم
بس که در خلوت خویشم به تو میاندیشمتنِ تب کرده و خَی کرده به بالین خیال
ترسم آخر به جنونم بکشاند خویشمخنده در خواب من از گریه غمانگیزتر است
بدتر از گریه جگر سوخته و دلریشممیپرستم من از آن رو شب بیماری را
که تو از راه بیایی و بمانی پیشممن نفس در نفسم با تن بیمار هنور
در گذرگاه خیالم به تو میاندیشم.
محمد_حسین_نظری