،،قربان،،
***
کام لب من از لب لیوان تو باشد
بن بست دلم سَمت خیابان تو باشد
~
زخم دلم از حسرت مژگان تو شاها
سرباز دلم خشت به گُردان تو باشد
~
صدبار به دل وسوسه انداخته ابلیس
یک بار نگفتیم که ز عُصیان تو باشد
~
خم گشته سر زلف تو همچون خَم چوگان
گرد است دل افتاده به چوگان تو باشد
~
گردیده گران نرخ شَکر در همه شهر
من قند دلم تابع قندان تو باشد
~
آب از سر ما رفت و نشد فرق به حالم
این حال خراب در پی فرمان تو باشد
~
مشغول به دنیا شده این گَله عاشق
نالان ز زمان دل نی چوپان تو باشد
~
هنگامه دیدار تو ماه رمضان بود
در ذی الحجه دل نیمه شعبان تو باشد
~
غلتان بشد این دل که بیارد خبر از تو
گم گشته و حیران دُر غلتان تو باشد
~
من در عرفات گشتم و پیدات نکردم
زیباست اگر دل همه مهمان تو باشد
~
قربان شده جز حُب تو چیزی به دلم نیست
قربان شده، حاجی به قربان تو باشد
،حاجی اکبری،