پرستش مددی
خورشید در چکاچک نبض غروب سرخ
دارد دوباره پیش شما کم می آورد
از چار فصل خسته ی یک سال بی رمق
یک کاروان به فاجعه ی غم می آورد
تقدیر غم برای کبوتر نوشته اند
بال تمام خسته دلان را شکسته اند
در ازدحام شب زدگانی که خفته اند
کفتارها به قصد غزالان نشسته اند
آه … ای شکوه خسته ی دشتی که تشنه است
پرواز را به بال کبوتر وشان ببخش
این کاروان که تشنه ی لبیک آب نیست
بر باغ عشق رحمت یک آسمان ببخش
یک روز سرخ در تب قتل ستارگان
از دست جغد فاجعه تاریک می شود
راه وصال خیل شهیدان راه عشق
سمت فرات رفته و باریک می شود
مردی به سمت علقمه آواره می شود
شاید که آبروی خودش را فدا کند
شاید که نذر ساقی لب های تشنه را
با مشک دلشکسته ی اشکش ادا کند
مردی به داغ فصل شکفتن نشسته است
تا حس کند نوازش دست بهار را
با سرخی گلوی خودش در حضور عشق
باور کند رسیدن فصل قرار را
آتش گرفته دامن باغی پر از عطش
از ابتدای صبح بلورین پر زدن
آزادگی تبلور اوج ” پرستش ” است
در سجده گاه آینه ها ساده سرزدن
پرستش مددی
1395.07.20
==================
شهادت جانسوز سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و هفتاد و دو تن از یاران با وفایش را به همه آزادگان جهان تسلیت عرض میکنم
بخش چهار پاره | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران