جابر ترمک
سرزمین نگاهتان شده ام لشکـــــــرت را گسیل کن در من
قبله ام را کبوتران بردند عزم با قـــــــــــوم فیل کن در من
در تنم جای سم اسبان است بوی خون می دهـــــد تمام تنم
جنگ ، آتش ، چپاول و کشتار ، کاری از این قبیل کن در من
خاکریز تنـــم پر از زخم است سینه ام در مسیر درگیریست
تا شکستم نداده ای نشکــــــــن حرکتی بی بدیل کن در من
برنو عاشقی همایل کن تا شکـــــــــــــــــوه عشایری داری
دشت آماده ی رجـــــز خوانیست عزم تشکیل ایل کن در من
کدخدا رفته عاشقی بکند فکـــــــــــــــر بد درسرت نپیچانی
پیش من التماس بیهــــــــوده است فکر باج سبیل کن در من
زیر پا شد دلم نمی بینی فصــــــــــل بعد از نبرد ، پائیز است
زندگی را بکش به روی تنم قصـــــــد مرگی اصیل کن در من
جابر ترمک
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران