درباور یک بغضم
در عالم تنهایی من ماندم و شیدایی
با یاد تو می سوزم در اوج شکیبایی
چون هق هق بی تابی در باور یک بغضم
بین من و غم هر شب جنگ است که باز آیی
.
افتاده ای از چشم ابری سفر آلودم
من قطره ی نا چیزم تو وسعت دریایی
بی تو همه تاریکست عالم و من آن کوری
کز روز ازل مانده در حسرت بینایی
چون شانه هوا دارم گیسو ان لختت را
تا وام نگیرد از باد هرز و هر جابی
از عشق توام جوشان چون چشمه ای ام جاری
در دشت شقایقها هر لحظه تو پیدایی
من در تو پر از شورم لبریز و لبریزم
پنهان مشو از من ای آیینه ی رویایی
میدانم اگر دنیا پابنده وفا باشی
اعمال مرا ضامن در محشر کبرا یی
پیرنظر _سلیم
شاعر قاسم پیرنظر
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو