گرچه فصل عاشقی رفته است با پائیز شهر
سَمبلی از عشق شو در بغض قهر آمیز شهر
سَمبلی از عشق شو در بغض قهر آمیز شهر
ما دو تا هستیم و این بوی تمسخر می دهد
دست من را لمس کن در نیشخند ریز شهر
بوسه باران کن مرا در هر شرایط هر کجا
بی خیال از حرف ها و چشم های هیز شهر
ما چهل سال است مرغ عشقمان لال است و کر
مرغِ سلاخی شده با حکمِ شرعِ تیزِ شــــهر
فــإذا جــاءَ رســـولـهُـم قُضــیَ بـیـنـَهـم
حق ما ناحق چرا پس شد به زیر میز شهر
غیر از هر جایی تو باشی غیر از هر چیزی ز تو
لعنت و نفرین به هر جایی و بر هر چیز شهر
ق.ص.ه
شاعر قاسم صادقی(قصه)
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو