یارم شبی به من گفت:ای نور هر دو دیده/عشقت به من نهان دار,ابراز آن حرام است
گفتم که این بیانت آیا دلیل دارد؟/گفتا که عشقمان چون صحرای پُر ز دام است
گفتم که دام عشقت وابستگی بیارد/گفتا بلی,همین شد;وابستگی حرام است
از آن شب کذایی باری گذشت و رد شد/هم چشم من ز رویش,هم پای او ز قلبم
ایراد بیت بالا قافیه ی نساز است/دعوای عقل و قلبم همواره ناتمام است
اکنون هوای اسفند در جستجوی دل,مُرد/آبانِ من کجایی؟این قصه ناتمام است
ای تو هوای آبان,بودی و باز رفتی/اکنون مشخصم کن مقصود تو کدام است
نقدَت به روی شعرم,وقتی که تو نمانی/این را بدان عزیزم,نقدت به من حرام است
گر قصد نقد داری اینک تو این غزل را/نزدم بمان,از آن پس نقدت به دل نِشیند
حالا که بیت بالا قافیه ای ندارد/یک نکته را بگویم,بعدَش غزل تمام است
ای طبع شاعرانه! بهمن که ماهِ غم نیست/دل,شاد دار فرهاد;این روز ها به کام است
اردیبهشتِ عاشق,کِی نزد من بیایی؟/باشد;چو گفته بودم,اینجا غزل تمام است
شاعر فرهاد حاتمی میلانلو
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو