قالب شعر: شعر نیمایی
کوچه های شهر گاهی
در مقدم سبز او
گل های سفید عشق
می افشانند
عطر بهشت
از نگاه او می جوشد
و صفای روشن ابر بهار
چشم ها را می نوازد
آسمانی زیبا
در خم قامت او پیداست
مادری است
از جنس بهشت
در پهنه دست هایش
زیبایی خیس باران
مخفی است
باغچه ها با تپش های نگاه او
پابرجاست
و هنوز بوی نان
از دست های مهربان او
در خاطره ها جا مانده
و عطر سجاده او
در خواب گل های اقاقی
جاری است
و هنوز
از دامن مهربان او
می شود اوج گرفت
و لبخند تماشایی او را
قاب کرد