–
–
–
.
ماهـیِ تُنگِ بلورم ، در دو چشمم ، خواب نیست
ترسم از صیادِ پیر وتیزیِ قُلاب نیست
–
–
.
ماهـیِ تُنگِ بلورم ، در دو چشمم ، خواب نیست
ترسم از صیادِ پیر وتیزیِ قُلاب نیست
میخورم آب و پُر از فریاد ، هو هو میکنم
در سرم جز آرزویِ ، برکه و تالاب نیست
دل بدونِ پا و سر ، با عشق سویت میدود
چونکه پیدا کردنِ تو ، کارِ اُسطُرلاب نیست
گفت اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک ، آنکه جان را خلق کرد
خواندمت جانا بیا ، اینجا مگر محراب نیست.. .؟؟
عشق در روزِ اَزل ، با نام ِتو آمد پدید
اَله اَله ، هو وَ هو ، جز تو مرا ایجاب نیست
روزگاری بس دراز ‘و” ، در دلم عشقِ شماست
یا علی گفتن که کارِ ، هر دلِ بیتاب نیست
رَّبِ من تنها تویی و بنده مَربوب”من”
بُردنِ عقل از سر من ، کارِ هر ارباب نیست
اَلغَرض ای ماهِ من ، در قعرِ شبهایِ سیاه
هیچ نوری رهگشا ، چون جلوه یِ مهتاب نیست
خواندنِ شعرِ “فرشته” ، لطفها دارد عزیز
شعرهایش گرچه رؤیایی است اما خواب نیست
#فرشته_جهانگیر
۹۴/۰۹/۱۶
شاعر فرشته جهانگیر
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو