در سینه ی من شور ونوا کن گذرت را
شاید که شود مرهم دل هر سخنت را
شاید که شود مرهم دل هر سخنت را
پرشد دلم از غصه واز دلهره لبریز
آن دم که ببستی همه بار سفرت را
آواره وسرگشته ی چشمان تو گشتم
وقتی که تو رفتی وندیدم اثرت را
هریک غزلم منظره ای بود زچشمت
زنهار که قیچی نکنم بال وپرت را
از بس که شدم شمع چکیدم همه ی شب
مغموم شدم تا که دهم من خبرت را
ای کاش دگر هیچ نیایی به سراغم
لطفی کن وبردار وبرو شور وشرت را
دیدی که تو را از دل خود دور نمودم
شاید که شود خاطره قرص قمرت را.
#فرشته_تشکری
شاعر فرشته تشکری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو