اکنون میان عقل و دل دارم تکاپویی
فکرم مشوش میرود هرلحظه ، هرسویی
فکرم مشوش میرود هرلحظه ، هرسویی
فرعم به اصلم میزند طعنه جلو افتد
قایق مهیا نیست من دنبال پارویی
بختم کجایی؟! هرکجا را زیر و رو کردم
این سوی را، آن سوی را، رفتم به هرکویی
ای بی وفای پرفریبم دوستت دارم
اما دگر باور ندارم آنچه می گویی
دیگر گذشت و باورِ من برنمی گردد
دیگر تمام است و فقط مانده سیه رویی
بیچاره بودم من که صید حیله ات گشتم
زهری درون اما به ظاهر نوش دارویی
بیچاره هم باشم امیدی هست، فاضل گفت:
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی
ف.م حسنی
شاعر فرزانه حسنی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو