عالم افسرده، و من بوی تو را می خواهم
باد، طوفان شده هوهوی تو را می خواهم
با من ای دوست چنین با تلفن حرف نزد
من تماشای گل روی تو را می خواهم
چک نویس شب عشقم پر از آه غلط است
چشم ویرانگر جادوی تو را می خواهم
پردۀ روشنی روز مگر، تعطیل است
این زمان خلوت پستوی تو را می خواهم
سینه ریز فلکم قلب مرا زخمی کرد
بر سر دستم النگوی تو را می خواهم
بستنی های زمین تشنگی ام را ننشاند
چشمه سار خُنک کوی تو را می خواهم
در سکوت خطر آهوی دلم مشغول است
باز تأثیر هیاهوی تو را می خواهم
لنگر عشق، میان گِل شب درگیر است
در همین عرصه ترازوی تو را می خواهم
باد، طوفان شده هوهوی تو را می خواهم
با من ای دوست چنین با تلفن حرف نزد
من تماشای گل روی تو را می خواهم
چک نویس شب عشقم پر از آه غلط است
چشم ویرانگر جادوی تو را می خواهم
پردۀ روشنی روز مگر، تعطیل است
این زمان خلوت پستوی تو را می خواهم
سینه ریز فلکم قلب مرا زخمی کرد
بر سر دستم النگوی تو را می خواهم
بستنی های زمین تشنگی ام را ننشاند
چشمه سار خُنک کوی تو را می خواهم
در سکوت خطر آهوی دلم مشغول است
باز تأثیر هیاهوی تو را می خواهم
لنگر عشق، میان گِل شب درگیر است
در همین عرصه ترازوی تو را می خواهم
شاعر فرامرز فرهادي
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو