
فاطمه(فاطیما) سیاحتی
_شاعر، مترجم و روزنامهنگار
_دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی
_فعالیت در انجمن ادبی بامداد از سال78 تا81
_عضو دوره هشتم دفتر شعر جوان کشور
_برگزیده- نفر سوم- کنگره سراسری شعر جوان کشور در بندرعباس در سال 1383
_برگزیدهی سه دورهی جشنواره شعر و قصهی استان زنجان به عنوان نفرات اول و سوم در سال های 1379 ، 1380 و 1384
_چاپ مجموعه شعر با عنوان«هیچ پرندهای به اندازه پرواز آزاد نیست» سال 1388 از نیکان کتاب
_چاپ مجموعه شعر با نام «چکههای زخم در تاریکی» سال ۹۵ از نشر بوتیمار
_ترجمه برگزیدهی شعرهای «لیزا زاران»؛ شاعر آمریکایی که اکنون در مرحلهی آماده سازی برای چاپ و انتشار است
_عضو هیات مدیره انجمن ادبی اشراق از سال 83 به مدت دو سال
_فعالیت مطبوعاتی از سال 84 تا به امروز به عنوان دبیر سرویس ادبی- هنری مطبوعهی هفتگی موج بیداری و عضو شورای سردبیری
_همکاری در فیلم مستند سینمایی«نهنگی در تنگ» به تهیه کنندگی حسین نجاری به عنوان محقق و مصاحبهگر.
ببوس!
سرخی لبهایی را
که در زمستان هم شکوفه میدهند.
چنگ بزن!
بر سیاهی گیسویی
که تاریکی را به اسارت گرفته است
من /دختری که نامم
ورد زبان بادهای وحشی است
و تنم رودخانهای
که تخته سنگها
تکه تکه اش کردهاند.
سرانگشتانم
شاخههایی رو به آسمان
از سرانگشتانم
خون انارها چکیده است.
سرگردانی برگهایی که
از درختها جدا شدهاند
آویزهی گوشم
مرا روی نقشهای پیدا کن
بگذار آخرین برگی که
روی زمین میافتد
به آغوش درختها بازگردد.
در آغوشم بگیر!
در قلب من پرندهای است
که در زمستان فسرده میشود
اما کوچ نمیکند.
#فاطیما_سیاحتی
در چوبی حیاط
باز میشود
ملافههای سفید
روی بند
میرقصند
ماهیهای گلی
درون حوض کوچک فیروزهای
آرام گرفتهاند
پوکی استخوان درختان
عود کرده
مثل دردهای یائسگی مادرم
که نشسته
روی پلههای جارو خورده
با دم نوش بابونه
و خواهرم
کنار باغچه
با شکم برآمده
الههای است
که گلهای سرشار از گرده
ستایشاش می کنند
و من تکه ابری
گوشه چشمان پدر
نه خیال باریدن دارم
نه میل رفتن
میخواهم زمان را فراموش کنم
و بگذارم مرگ
دستهای استخوانیاش را
دور گلویم بپیچد
جهان من پرندهای است
که آوازش
مرا پشت میلهها میبرد
بگو ساعت چند است؟
طناب ها دار می شوند
طناب ها مار می شوند
و می پیچند
دور گلوی تو
گلوی کبود تو
جنگلی سوخته است
دلتنگی از سینهی دیوار
چکه میکند
و عقربههای ساعت
نیزههایی
که در پیشانیات
فرو میروند
تنهایی دار می شود
تنهایی مار می شود
و میپیچد در روح تو
روح تو بهاری
که میخواهد
از میان دیوارهای آجری
عبور کند
طناب ها پاره می شوند
طناب ها …
و زندانبان پیر
خاکستر سیگارش را
در انتهای راهرو می تکاند
#چکههای_زخم_در_تاریکی
توي پزشكي قانوني
برايم حرف در آوردهاند
مردهام
كسي كه صداي كفشهايش
طنين زنانهاي دارد
تازه وارد است
و فکر میکند
تابوتم یک تخته کم دارد
باور کن برايم حرف در آوردهاند
من هنوز هم ميتوانم
تو را مثل يك بادبادك رها شده
دوست داشته باشم
و آن قدر به دنبالت بدوم
تا كف پاهايم
ترك بخورد
#فاطیما__سیاحتی