پیمانه کن برای اشک قرارم که ساغری
همپای سرنوشت، سوز نفس را تو یاوری
حتی شبیه قصه های سپیدم به رخت عشق
در گوش من نخوانده ای و به خوابم نمی بری
برگرد سوی ابتدای شکوهم شکسته بال
در ذهن پر کشان بند و رهایی تو باوری
از اشک و کوله بار رفتن از این کوچه های خیس
آوار یادگار مانده به غم های در سری
هر شب هبوط می کند دل شیدای طاقتم
آه از غروب قطعه های هم آواز دیگری
.
– بچگیام
.
شاعر فاطمه خجسته(بچه گیام)
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو