در هیاهوی شیون روزهای هفته
نیستی و ندیدی بر من چه گذشته
نیستی و ندیدی بر من چه گذشته
آه سرد با بی رحمی و بغضی خشن
لشکر اشک با بیداری به چشم تاخته
برف سوزناک از غم هجرانت که آمد
فصل گرم رویا از سرزمین خواب رفته
باز کرد معجزه ی عشق قفل گنجینه دل
بی تو دل شده در قفسی با زنجیر بسته
با تو شادتر از غنچه ها و سر به هوا
بی تو برگ پاییزی از سربه زیری خسته
منی که ماهی قرمز حوض فیروزه ای بودم
بین آب های بلورین که مهتاب خفته
بی تحرک و دل مرده سرد و بی روح
همچو بی قراری کشتی به گل نشسته
عشق بی نظیر مجنون باش لیلی افسانه
این زمانه را فرهادی نیست به کوه رفته
شاعر فاطمه اله یار
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو