فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 26 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

فاطمه اتحاد – شبهای تهران

یکی را گفتـه ام امـا نگفتم صد هـزاران را
نگفتم قصه ی تـاریکی و کنج خـیابـان را

نگفتم از شب و از پرسه با پاهای پُـر تاول
نگفتم بـا چه ترفندی کشیدم جان بی جان را

چراغ دکّه ها روشن ..چـرا بایـد بترسم مـن
شب از نیمه گذشت و کاسبان بستـند دکّان را

شبی تاریک و ظلمانی، هوای سرد و بـارانی
نگفتم تــا نـدانی گـریـه های زیر بـاران را

من از سـرما، من از گرگ خیـابانها،….. خــدایا
قسمت گرگ بـیابان هـم نکن سوز زمستان را

نگفتم قصه از زنـدان و زنـدانبان و زنـدانی
خودم قصری نشانش دادم ایـن زندان ویران را

و بایـد بـاز گردم من ، به سلـولی که تبعیدم
نـدارم تـاب ایـن شبهای وحشتناک تهران را

#فـاطـمـه_اتـحـاد

شاعر فاطمه اتحاد

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو