نکشد طول که دل از همه جا وا بشود..
تا که این زمزمه از دل به قلم آید و رسوا بشود..
تا که این زمزمه از دل به قلم آید و رسوا بشود..
روز با خاطره ها شوق پریدن دارد… ترسم آن است که در شب همه بلوا بشود..
گفته بودی بلدی حال مرا خوب کنی…
تو بخوان یک کلمه…، آه که نجوا بشود..
عابری بی خبر از حال دلم میگوید..! نوش را صبر بُوَد تا که چو حلوا بشود…
غم به دیدار دلم میرسد از هر سویی.. میل رفتن نکند دیگر و مأوا بشود…
شاعر فاضل نادرپیشه
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو