در سال ۱۳۵۲ اثر ديگر خود به نام «ملاظفر» را به چاپ رساند. او همچنين چندين سال در وزارت فرهنگ آن زمان به شغل معلمي اشتغال داشت. وي در سال ۱۳۷۲ مجموعه اشعاري به نام «كهنه خرابات» را چاپ و منتشر كرد. كهنه خرابات آخرين اثر اوست كه در سال 1372 به چاپ رسيد. از جمله اشعار اوست:
آن يار كه نامش به سر آغاز كلام است
مهري است كه در پرده شب بدر تمام است
هر چند كه در حد سخن نيست جمالش
آن قدر توان گفت كه زيبايي تام است
گه جلوه كند در شفق و گه به گل سرخ
گه همچو شرابي است كه لبريز ز جام است
خاكسار با الهام از «حيدر بابايه سلام» شهريار، منظومه «ابهر چايو» را با اين مطلع سروده است:
ايلدريملر شيپور لارين چالاندا
ملا داغو گوي عاباسون سالاندا
سيل قوزانوب تخته كورپون آلاندا
ابهر چايو نو بهارونوار اولسون
(زنده باد بهاران ابهر، آن زمانهايي كه صداي رعد و برق ميآيد و كوه «ملا» عباي سبز بر دوش ميكند و سيل خروشان از شدت زيادي از بالاي پل چوبي عبور ميكند)
ارادت به مولاي متقيان
مرحوم خاكسار با اينكه در ظاهر پيرو هيچ رسم و قاعده مشخصي نبود و سركش و بيقرار به نظر ميآمد ولي بسيار دلسوخته و جفا كشيده بود و در نهانخانه دل، تعلق خاطري عميق به ائمه اطهار بهويژه مولاي متقيان علي(ع) داشت .وی در شعر گل كعبه كه مقصودش علي(ع) است در كهنه خرابات مينويسد:
فلكاي دوست بهبند است چو نخجير ترا
كي تواند كه كشد چرخ به زنجير ترا
تو كه خود مظهر شق القمري در دل شب
مهر روي تو و ماه اختر شبگير تو را
چو نهي پاي به محراب كمان خانه يار
ميزند بوسه به سر تيغ چنان تير ترا
تويي آن آينه چهره نماي ملكوت
بشر اين نقش نديدست به تصوير ترا
اشعار طنز
خاكسار اشعار طنز زيادي دارد كه براي نمونه به 2 بيت اشاره ميشود:
داداش لاف و گزافي بوشلا سندن قهرمان چيخمز
بوراخ بو سوزلري منقل باشوندان پهلوان چيخمز
چوپان قورت اوستونه چولده، ايتيني كوشگورور، اما
ئوزينه فاش اولوبدور كه كوتوكدن قورت باسان چيخمز
(اي برادر من، اين حرفها را رها كن و لاف قهرماني نزن. چون خودت بهتر از هر كسي ميداني كه انسان معتاد نميتواند قهرمان يا پهلوان بشود. اين كارت به مانند كار آن چوپاني است كه سگش را براي شكار گرگ ميفرستد، ولي خودش به خوبي آگاه است كه سگ نميتواند به گرگ غلبه كند)
روح پر شور و قلب پر تپش او تاب ناملايمات روزگار را نياورد و در دي سال 1374 كه مصادف با ماه رمضان بود در 62 سالگي با تني نزار و قلبي پر اندوه بر دوش دوستدارانش روانه بهشت كبري ابهر شد تا براي هميشه در آنجا آرام بگيرد.
در قسمتي از قطعه شعري كه سعيد بداغي براي سنگ مزار خاكسار سروده، چنين آمده است:
گرفته چهره باغ سخن غبار اينجا
شكسته لاله انديشه داغدار اينجا
زمانه دفتري ازشرح بيقراري را
نوشته بر وجبي خاك، يادگار اينجا
غلام، دوست بود سر بر آستان علي
نخفته است يكي مير تاجدار اينجا
منابع:«تاريخ ابهر»، آقاجان فخيمي
ـ «شعرا و خطاطان زنجان»
كريم نيرومند