فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 5 مرداد 1403

عنایت اله کرمی

عنایت اله کریمی
عنایت اله کریمی

عنایت اله کریمی

عنایت اله کرمی

متولد 1339 قزوین
ساکن تورنتو  – کانادا
فارغ التحصیل در رشته سینما و تلویزیون
30 سال فعالیت در عرصه تهیه کنندگی و کارگردانی تلویزیون
شعر- عکاسی و فیلمنامه نویسی از سرگرمیهای روزانه من است

1
بهار آمد و عالم ، شکوفه باران شد
نسیم صبح نصیب طلایه داران شد

به نام غنچه هزاران ترانه سردادند
سکوت باغ  تمام و  ترانه باران شد

پرنده های مهاجر به خانه برگشتند
هوای خانه دوباره به کام یاران شد

قفس گشود قناری چکامه خوان آمد
چمن  قرارگهِ  امنِ  چامه داران شد

لبِ  کویر  ز لب های  ابر کام  گرفت
درخت سایه گهِ سرّ شهسواران شد

ستاره ها به سحر مژدۀ  صفا دادند
سپیده محرم اسرار رهسپاران شد

هوا به جام طبیعت حیات میریزد
نگاه کن چه برازنده روزگاران شد

مارس  2015  تورنتو

2
چکامه ها داری

چه نام و نشانی چه نامه ها داری
چه جان و جهانی ، جوانه ها داری

چه وجه و جمالی چه نادره حالی
چه ظاهرخوبی چه جامه ها داری

چه ناز ملیحی ، چه  روح  لطیفی
چه لحن فصیحی ، ترانه ها داری

چه روی سفید و چه خالِ سیاهی
چه وزن  و  وقاری ، افاده ها داری

چه چشم خماری چه قامت سروی
چه گونۀ سرخی چه خنده ها داری

چه صبر و درنگی چه  سینۀ سنگی
چه جمع  اسیری ،  فتاده ها  داری

چه طرۀ  مویی چه جام  و  سبویی
چه بو و برنگی  ، چه باده ها داری

چه فر و جلالی ،  چه  کوهِ کمالی
چه معدن حسنی ، نهاده ها  داری

چه شوق عمیقی چه  آتش و تیغی
چه سوز و گدازی  ، شراره ها داری

چه منطق نابی ، چه حس مذابی
چه دفتر شعری ، چکامه ها داری

چه عاشق مستی چه دشنۀ تیزی
چه دست جفایی ، فسانه ها داری

چه بوتۀ  سبزی ، چه  باغ  بلوری
چه جای رفیعی ، مقامه ها داری

عنایت اله کرمی
جولای 2015  تورنتو

3
هنوزمنتظرم
هنوز منتظرم  تا دوباره  در بزنی
به این شکسته دلِ نا امید سر بزنی
دوباره معترضِ پندهای من باشی
کلافه  برسرِ افکارِ من  تشر بزنی
هنوز منتظرم ای نگارِمن  به لبی
به روی بوم لبم نقشِ تازه تر بزنی
کمان سبزوسپیدی درآسمان  قضا
به رد پای به جا مانده از قدر بزنی
برای بسطِ دلم سازهای شورانگیز
بنام عاشقی ام گوشه ای دگر بزنی
بریده ازهمه جا درکنارِ من باشی
پرازنشاط  و رجا پای برقمر بزنی
هنوزمنتظرم  تا رها ز قید و قرار
قدم به وادی احساس تا شرر بزنی
تمام آب هدر رفته را به جوی آری
زبان مهارکنی حرف از نظر بزنی
ضمادِ ساخته از اشتیاق و مهرت را
به پاره پارۀ خونینِ این جگر بزنی
بکامِ تلخ من این اتفاق شیرین است
اگر به شامِ  پریشانی ام سحر بزنی

عنایت اله کرمی