مرتضی شاهمندی
عمر خودرا همه بایاد تو سر خواهم کرد
عمر خودرا همه بایاد تو سر خواهم کرد
شب غم را به خیال تو سحر خواهم کرد
وصف خال لب زیبای تو مجنونم کرد
از پی لیلی حُسن تو سفر خواهم کرد
بر در میکده عشق تو آیم شب و روز
لب خود را زمی ناب تو تر خواهم کرد
دوری وصل وفراق تو کند محزونم
غم هجران تو را اشک بصر خواهم کرد
گر چه هردم بزند دشمن تو طعنه ولی
دلخوشم زانکه نگه بر تو قمر خواهم کرد
گردش چشم سیاهت دلم از کف برده
عاقبت بر رخ ماه تو نظر خواهم کرد
هر طرف مینگرم جلوه روی مه توست
چشم کوته نظر از پرده به درخواهم کرد
گر بیایی و قدم بر دل من بگذاری
دیده را فرش رهت وقت گذر خواهم کرد