من دلی دارم که با تنها شدن بیگانه نیست
آه…بیتابم…برای گریه هایم شانه نیست
رفتنش را قصه ی تقدیر می گوید…همین!
عشق در تفسیر او جز حرف گستاخانه نیست
بی قراری ها مرا از پا در آورده ست چون…
هیچ کس در آتش اش مانند من پروانه نیست
دوستش دارم، و او هم دوستم دارد کمی…
این قدر هم خوب هست اماجوانمردانه نیست
بگذریم از هر بلایی بر سرم آورده است…
کوچه ها را گشتم اما…هعی… بدبختانه نیست
خانه اش را یافتم بعد از هزاران پرس و جو…
هر چه دارم میزنم بر در کسی در خانه نیست
علی کریمی
آه…بیتابم…برای گریه هایم شانه نیست
رفتنش را قصه ی تقدیر می گوید…همین!
عشق در تفسیر او جز حرف گستاخانه نیست
بی قراری ها مرا از پا در آورده ست چون…
هیچ کس در آتش اش مانند من پروانه نیست
دوستش دارم، و او هم دوستم دارد کمی…
این قدر هم خوب هست اماجوانمردانه نیست
بگذریم از هر بلایی بر سرم آورده است…
کوچه ها را گشتم اما…هعی… بدبختانه نیست
خانه اش را یافتم بعد از هزاران پرس و جو…
هر چه دارم میزنم بر در کسی در خانه نیست
علی کریمی
شاعر علی کریمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو