ای که ازحسرت روی تو به جان آمده ام
به سر کوچه ی تو مویه کنان آمده ام
به سر کوچه ی تو مویه کنان آمده ام
ببریدم ز دو عالم چه ز حور و چه پری
به در خانه ی تو جامه دران آمده ام
من نبودم که تو بودی و شدم عاشق تو
به دلم مهر تو بودی که جهان آمده ام
غم روی تو مرا سائل در گاه تو کرد
نظری کن به چه حال نگران آمده ام
همه عمرم به سر ناز فراوان تو شد
به فدای سر تو گر ، به زیان آمده ام
همه بستم ز شکایت لب و هی نام تو را
به لب آوردم و دیدی پس از آن آمده ام
چه کنم با دل صد پاره ی جانانه پسند
بگشا مشکل ام اینک به امان آمده ام
مکش از دست من آن دامن پر چین بلا
نگهی کن چه کشیدم که فغان آمده ام
شدمی،،غافل،،از این گردش چرخ و نکنی
کمکی هم به من از راه گران آمده ام
علی محمد مرادی پور تخلص غافل
شاعر علی محمدمرادی پور
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو