شاعری پیـرم ولی لاف جــوانی می زنم
ناخوشی ها را گـره بر شادمانی می زنم
ناخوشی ها را گـره بر شادمانی می زنم
روزها از بی قـراری روی تار و پـود شعر
رج به رج گلـواژه های ارغوانی می زنم
رنگ دنیای مجازی جـور دیگـر می شود
تا به چشمم عینک ته استکانی می زنم
بارهـا از روی دلسوزی رفیــقم شد عصا
در خیـابان هـا قــدم از ناتوانی می زنم
رفته رفته در غـزل قلبم بیفتد در تپش
بین شعـــرم سکته های ناگهانی می زنم
روز مرگم را نمیدانم ولی پیش از وفات
عکس خـود را در اتاق بایگـانی می زنم
روشنم میدارد ای مـردم که دنبال عسل
بال و پر در کوچه های مهربانی می زنم
علی قیصری
شاعر علی قیصری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو