راندوو:

زنی که لب هایش می بوسید

در قطاری که داشت لندن را وسط پاریس ترک می کرد

از زنی که بوسه بر لب هایش ماسید

وقتی جدا شد

به سوی مردی دوید

که من نبودم

اگر چه می دانم

کتابی هم آن وسط و اماند

که مالِ او نبود

دو دست که دور یک گردن گره خورد

عاشقانه هم را بوسیدند

بدون آن که بدانند

زن دیگری هم هست

که عاشقانه می خواهد

در این مراسم شرکت کند