وقتی که میشوی عاشق ناز و ادا
وقتی که عشق یک جانبه کشته ترا
وقتی که عشق یک جانبه کشته ترا
وقتی نمی توانی برسی به کسی
وقتی نمانده ای پشت دلت سر پا
وقتی نداده راهت به سرای به دلش
وقتی نشسته غم روی نگاه شما
وقتی هنوز با دغدغه های غمت
هی سرخ میکنی سینه به زخم جفا
وقتی تمام آن لحظه که می شکنی
آوار میشود روی سرت همه جا
یکباره میخزی در تب عاطفه ها
انگار میروی تا شب جشن عزا
در باورت به یک فاجعه دل زده ای
در فکر پاسخی زیر سوال چرا
دیگر نمی روی ناز کسی بخری
دیگر نمی روی دل بدهی به خفا
لبریز میشود بغض بغل زده ات
سرریز میشود حسرت مانده جدا
با اشکهای شبگرد و دو چشم ترت
حک میکنی به تنپوش چراغ فنا
لعنت به روح این خاطره های عبث
لعنت به عشق لعنت به سراب وفا
علی صمدی آ.آ
شاعر علی صمدی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو