دیدار یار
نکند ای دل من، خسته از آن یار بیایی
یا به لب شکوه کنان، از غم دیدار بیایی
نکند سر به سر این دل من باز گذاری
گله از او بکنی، با غم بسیار بیایی
نکند دلبریاش گل بکند، عشوه بریزد
تن تو داغ کند، با تب و بیمار بیایی
نکند تشنه کشانَت به لب چشمهی لبها
عطش اندازد و لب تشنه ازاین کار بیایی
نکند مست روی، تا گل آن روی بچینی
چون منه ماه’ندیده به کَفَت-خار- بیایی
نکند چون بروی، تا رخ آن ماه بدیدی
چو من عاشق بشوی، باز گرفتار بیایی
نکند دست محبت بکشی بر سر زلفش
تار زلفی به تو اندازد و بر دار بیایی
چه شود،آنکه بیایی و به لب شعر بخوانی
همچو سلطان ز بَرَش،حافظ اشعار بیایی
نکند ای دل من، خسته از آن یار بیایی
یا به لب شکوه کنان، از غم دیدار بیایی
نکند سر به سر این دل من باز گذاری
گله از او بکنی، با غم بسیار بیایی
نکند دلبریاش گل بکند، عشوه بریزد
تن تو داغ کند، با تب و بیمار بیایی
نکند تشنه کشانَت به لب چشمهی لبها
عطش اندازد و لب تشنه ازاین کار بیایی
نکند مست روی، تا گل آن روی بچینی
چون منه ماه’ندیده به کَفَت-خار- بیایی
نکند چون بروی، تا رخ آن ماه بدیدی
چو من عاشق بشوی، باز گرفتار بیایی
نکند دست محبت بکشی بر سر زلفش
تار زلفی به تو اندازد و بر دار بیایی
چه شود،آنکه بیایی و به لب شعر بخوانی
همچو سلطان ز بَرَش،حافظ اشعار بیایی
سلطان_اسفند 95
شاعر علی سلطانی نژاد
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو