فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 20 آذر 1403

پایگاه خبری شاعر

علی سلطانی نژاد – موسم سامان

تا از آن مرهم چشمان تو، درمان من است
عاشقی‌ درد لذیذی‌ست ڪه در جان‌من است
قصه‌ی چشم تو و قلب من و لطف خدای
هرچه باشد، همه‌ے ڪفرم و ایمان من‌ است
همه‌ے حرف من این‌ شد ڪه تو باید باشے
بودنت حق مسلّم شده، از آن من است
با تو هر روز مثالِ روزے از نوروز است
زیر آوار نبودت_شهر_ زندان من است
همه‌ے دار و ندارم ، دل درگیر تو شد
گوشه‌ے دنج لبانت، ڪُنج ڪیهان من است
بافه‌ے زلف پریشان شده‌ و بر بادَت
شهر بر هم زنِ افسونگر حیران من‌ است
صحبت عشق، فقط راز من و دادار است
چونڪه این تحفه‌ے مخصوص، ز یزدان من است
من اگر هیچ نگفتم، نه ڪه غم ڪم دارم
اشك من ذرّه‌اے از هجمه‌ے طوفان من است
روزے آخر گذرت بر دل ما مے‌افتد
وقت آوارگےات، موسم سامان من است

#علی_سلطانی_نژاد

شاعر علی سلطانی نژاد

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو