تو نیستے، دوباره دل اسیر اضطراب شد
خیال با تو بودنم، ڪه نقشهاے بر آب شد
دوباره رفت باورم، ز رفتن دوبارهات
امید من به عاشقے، عمارت سراب شد
خراب با تو بودنم،،، نفس براے من شدے
مرا بهانههاے دل ، به عاشقے خراب شد
دلےڪه بر خیال خود،چه خام حجله بسته بود
چه شد نیامد و چنین، شروع این عذاب شد
هواے عاشقی دگر ….به دل نفس نمےدهد
تمام آرزوے دل به پوچے حباب شد
چرا ڪه بخت خفته ام، ز خواب خود نمےشود؟
گمان ڪنم ڪه طالعم، نیامده به خواب شد
به شانههاے گرم تو، چقدر دل به شوق بود
دلم به فصل سرد عشق ، به ڪوے تو مجاب شد
خیال با تو بودنم، ڪه نقشهاے بر آب شد
دوباره رفت باورم، ز رفتن دوبارهات
امید من به عاشقے، عمارت سراب شد
خراب با تو بودنم،،، نفس براے من شدے
مرا بهانههاے دل ، به عاشقے خراب شد
دلےڪه بر خیال خود،چه خام حجله بسته بود
چه شد نیامد و چنین، شروع این عذاب شد
هواے عاشقی دگر ….به دل نفس نمےدهد
تمام آرزوے دل به پوچے حباب شد
چرا ڪه بخت خفته ام، ز خواب خود نمےشود؟
گمان ڪنم ڪه طالعم، نیامده به خواب شد
به شانههاے گرم تو، چقدر دل به شوق بود
دلم به فصل سرد عشق ، به ڪوے تو مجاب شد
#علی_سلطانی_نژاد
شاعر علی سلطانی نژاد
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو